جدول جو
جدول جو

معنی کاوش گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو

کاوش گرفتن
کاوش کردن: (سر نیزه در سینه کاوش گرفت ز چشم زره خون تراوش گرفت) (غزالی)
تصویری از کاوش گرفتن
تصویر کاوش گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

کم شدن نقصان یافتن} و اگر نفس جسم بودی فعل او بکاستی چون کاهش گرفتی) (مصنفات بابا افضل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه گرفتن
تصویر کاسه گرفتن
نواختن کاسه، ضرب گرفتن: (ساقی بشوق این غزلم کاسه میگرفت میگفتم این سرود و می ناب می زدم)، (حافظ)، سرودن و نواختن کاسه گر خواندن نوای کاسه گر: (حالت سرو چنانست که ذوقی دارد نفس بلبل و آن دبدبه کاسه گری) (نجیب جرفادقانی)، کار خانه و دکانی که در آن کاسه و بشقاب و آوندهای چینی سازند. یا فوت کاسه گری. دقایق یک فن رموز یک هنر. یا بلند بودن (دانستن) فوت کاسه گری. وارد بودن به دقایق امری آگاهی از پیچ و خم های عملی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاست گرفتن
تصویر کاست گرفتن
خرد شدن ضعیف گشتن: (پس نه مقری تو که ملک خدای هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه گرفتن
تصویر کاسه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
شراب ریختن، ادای احترام و تهنیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کام گرفتن
تصویر کام گرفتن
کنایه از به وصال کسی رسیدن و با او هم آغوشی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوش گرفتن
تصویر گوش گرفتن
گوش دادن، گوش داشتن، کنایه از پند کسی را شنیدن و به یاد نگه داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کار گرفتن
تصویر کار گرفتن
کار گرفتن کسی را. بکاری نصب کردن بکار گماشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوش گرفتن
تصویر گوش گرفتن
گوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوش گرفتن
تصویر جوش گرفتن
((گِ رِ تَ))
مضطرب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوش گرفتن
تصویر دوش گرفتن
حمام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کام گرفتن
تصویر کام گرفتن
((گِ رِ تَ))
کامیاب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گوش گرفتن
تصویر گوش گرفتن
گوش دادن، توجه کردن، پند کسی را پذیرفتن
فرهنگ فارسی معین