- کاوش گرفتن
- کاوش کردن: (سر نیزه در سینه کاوش گرفت ز چشم زره خون تراوش گرفت) (غزالی)
معنی کاوش گرفتن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کم شدن نقصان یافتن} و اگر نفس جسم بودی فعل او بکاستی چون کاهش گرفتی) (مصنفات بابا افضل)
نواختن کاسه، ضرب گرفتن: (ساقی بشوق این غزلم کاسه میگرفت میگفتم این سرود و می ناب می زدم)، (حافظ)، سرودن و نواختن کاسه گر خواندن نوای کاسه گر: (حالت سرو چنانست که ذوقی دارد نفس بلبل و آن دبدبه کاسه گری) (نجیب جرفادقانی)، کار خانه و دکانی که در آن کاسه و بشقاب و آوندهای چینی سازند. یا فوت کاسه گری. دقایق یک فن رموز یک هنر. یا بلند بودن (دانستن) فوت کاسه گری. وارد بودن به دقایق امری آگاهی از پیچ و خم های عملی
خرد شدن ضعیف گشتن: (پس نه مقری تو که ملک خدای هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست) (ناصر خسرو)
کنایه از به وصال کسی رسیدن و با او هم آغوشی کردن
گوش دادن، گوش داشتن، کنایه از پند کسی را شنیدن و به یاد نگه داشتن
کار گرفتن کسی را. بکاری نصب کردن بکار گماشتن
گوش دادن
حمام کردن
گوش دادن، توجه کردن، پند کسی را پذیرفتن